جدول جو
جدول جو

معنی نکته گیری - جستجوی لغت در جدول جو

نکته گیری
(نُ تَ / تِ)
ایرادگیری. اعتراض. (فرهنگ فارسی معین). عمل نکته گیر. رجوع به نکته گیر شود
لغت نامه دهخدا
نکته گیری
خرده گیری ایراد گیری اعتراض
تصویری از نکته گیری
تصویر نکته گیری
فرهنگ لغت هوشیار
نکته گیری
ایراد، گیری، عیب جویی
تصویری از نکته گیری
تصویر نکته گیری
فرهنگ فارسی معین
نکته گیری
اعتراض، انتقاد، خرده گیری، خرده گیری، نقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکته گیر
تصویر نکته گیر
ایرادگیر، اعتراض کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکه گیری
تصویر لکه گیری
پاک کردن لکه های لباس یا چیز دیگر، اصلاح و ترمیم قسمت های ریخته شدۀ گچ دیوار یا سقف
فرهنگ فارسی عمید
(کُ لَهْ)
ابنه. (آنندراج). عمل کله گیر:
قصد پدران نشانۀ ناپاکی است
این تاج ستانی ز کله گیری هاست.
اشرف (از آنندراج).
و رجوع به کله گیر شود
لغت نامه دهخدا
(لَکْ کَ / کِ)
عمل لکه گیر. عمل ستر و اصلاح لکه ها از گچ یا نقش دیواری و غیره. اصلاح کردن قسمتهای ریختۀ گچ و مانند آن از دیواری و سقفی و غیره. ریخته های گچ یا نگار دیواری یا سقفی را به صلاح آوردن، زدودن لک لباس و پاک کردن آن
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رِ)
عمل گرفتن کره (مسکه) از شیر یا دوغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رَ / رِ)
عمل گرفتن کره از مادیان. کره گرفتن. کره کشی کردن
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
نقد. (یادداشت مؤلف). عمل نکته چین. رجوع به نکته چین شود.
- نکته چینی کردن، نقد کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
عمل نکته گوی. رجوع به نکته گوی شود: مشغول به نکته گویی و بذله جویی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 108)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نکته سنج. نکته پرداز. (آنندراج). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف گوید. (فرهنگ فارسی معین) : دیوانه ای نام او ابوالفوارس به غایت نکته گوی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 113)
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
عیب گیر. (آنندراج). اعتراض کننده. (ناظم الاطباء). ایرادگیرنده. معترض. (فرهنگ فارسی معین). خرده گیر. ناقد. نقاد:
نکته گیری به کار نکته شگفت
بر حدیثی هزار نکته گرفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نفت گرفتن. نفت در مخزن ریختن. مخزن کشتی را پر از نفت کردن.
- نفت گیری کردن چراغ را، نفت در مخزن چراغ ریختن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکته گویی
تصویر نکته گویی
نغز گویی گفتن نکته های دقیق و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گیر
تصویر نکته گیر
ایراد گیرنده معترض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکه گیری
تصویر لکه گیری
قسمتهای ریخته گچ و مانند آن از دیواری و سقفی را اصلاح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گوی
تصویر نکته گوی
نغز گوی
فرهنگ لغت هوشیار
باریک بینی، دقت، نکته گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرده گیر، منتقد، ناقد، نقاد، نکته سنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یکدیگر را به اشتیاق در آغوش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روبرو شدن ناگهانی، سیلی خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی